خودپنداره قوی چست ؟
خودپنداره، سیستم عامل وجودی فرد است، که در پرتو این سیستم عامل استعدادها و تواناییهای فرد قابلیت بروز پیدا میکند (مقصودی،1384). کارآفرینی عبارتست از فرایند کشف و برنامهریزی عنصر وجودی (خود واقعی) خویشتن در عرصه فعالیت حرفهای، جهت دستیابی به خود شکوفایی (مقصودی،1384)
خودانگاره ما حالاتمان را کنترل میکند (مالتز17،ترجمه زرهساز،1372). به عبارت دیگر خودپنداره سیستم عامل وجودی فرد است، که در پرتو این سیستم عامل استعدادها و تواناییهای فرد قابلیت بروز پیدا میکند. خود انگاره حدود آنچه را که میتوانیم به آن دست یابیم تعیین مینماید (مالتز، ترجمه زرهساز، 1372).
مککلهلند فرایند کارآفرینی را فراتر از شغل و حرفه، بلکه یک شیوه زندگی تعبیر مینماید (صمد آقایی، 1378). تمام رفتارها و فعّالیتهای انسانی در پرتو خود پنداره معنی و مفهوم پیدا میکند. این خودپندارة ماست که تقریباً در تمام نگرشها و رفتارهای ما منعکس میشود (شولتز، ترجمه سید محمدی،1377).
ویژگی های خودپندارهای که بتواند فعّالیت کارآفرینی را پشتیبانی نماید عبارتند از :
الف- اجزاء خودپنداره باید با کمترین تضاد در تعامل باشند. و روابط سطوح مختلف خودپنداره با هم واضح و روشن باشد. کارآفرین در پرتو این قابلیت میتواند شرایط متناقض را بپذیرد و متناسب با آن برخورد نماید. امّا افرادی که اجزاء خودپندارة آنها باهم در تضاد میباشد، نمیتوانند در شرایط متناقض رفتار متناسب را داشته باشند، زیرا تضاد درونی با تضاد بیرونی شرایط نامساعد و غیر قابل تحملی را برای فرد فراهم میآورد.
ب - داشتن انعطافپذیری لازم در برخورد با موقعیتهای مختلف بخصوص در شرایط مبهم و غیر قابل پیش بینی.
ج - خودآگاهی کارآفرین به این موضوع که خود پنداره حاصل تعامل ذهن با خود و محیط پیرامون خود است. در پرتو این آگاهی دامنه انعطاف پذیری خود پنداره بالا میرود. و قابلیت ویرایش پیدا میکند، و توان سازگاری فرد افزایش پیدا میکند.
د - قابلیت تغییر و دگرگونی کل سیستم خودپنداره. این قابلیت موجب میشود که فرد بدون هراس به استقبال ناشناختهها برود. کارآفرینان در پرتو این ویژگی فعّالیتهای متفاوتی راتجربه میکنند، و فعّالیتهای جدید و بدیعی را خلق میکنند.
ه- از مهمترین عوامل شکلگیری خودپنداره تلاش برای کشف خود واقعی است. و ما این تمایل را میل به خود شکوفایی مینامیم. خود پنداره سالم و قوی این میل را تقویت میکند. امّا در یک خودپنداره ضعیف این تمایل ضعیفتر است.
ی- با توجه به دیدگاه دیمن و هارت در مورد من فاعلی و من موضوعی. به نظر میرسد بخش من فاعلی باید رشد یافته باشد. زیرا چنانچه شرایط رشد من فاعلی فراهم شود، و رشد خود پنداره در پرتو این بخش شکل بگیرد، خودپنداره قابلیتهای ذکر شده در بالا را کسب میکند. امّا چنانچه بخش فاعلی رشد نکند، و بیشتر شکلگیری خودپنداره بر اساس بخش من موضوعی شکل بگیرد، در این حالت خود پنداره بیشتر محافظهکارانه عمل میکند، و بیشتر تابع و دنبالهرو است، کمتر انعطافپذیری و قابلیت دگرگونی را دارد. به تبع آن نیز قابلیت پیش بینی را نیز نخواهد داشت. مقصودی در سال (1384) طی تحقیقی در رابطه با خودپنداره و کارآفرینی به این نتیجه دست پیدا کرد که کارآفرینان گروه تحقیق وی در مقایسه با افراد عادی مورد تحقیق از خودپنداره قویتری برخوردار بودند (مقصودی،1384).
27) داشتن باورهای خود کارآمدی قوی:
فاصله کوه نظری تا کوه عملی را باید با پلی از جنس خودباوری وخودکارآمدی بهم پیوند داد. کارآفرین با تکیه بر خودباوری و خودکارآمدی خویشتن میتواند این ریسک را بپذیرد و ایده را به عمل تبدیل نمایند. خودکارآمدی یعنی: باورهای شخص درمورد توانایی برای کنار آمدن با موقعیتهای متفاوت (فرهنگ روانشناسی و روان پزشکی، پورافکاری،1373). خودکارآمدی به "عمق اطمینان ما دربارة توانایی و کارآیی شخصی" اشاره دارد (فولاد چنگ،1382). کامیابی نصیب کسانی میشود که تواناییهای خود را باور داشته باشند و تا سرحد امکان آنها را به کار گیرند. فردی که باور داشته باشد دارای کالا یا خدمات ارزشمندی جهت عرضه نمودن است و نیز احساس کند که بازار بالقوهای برای آن وجود دارد، احتمالاً وارد حرفهای در آن زمینه خواهد شد (گراسمن، ترجمه چمن زار، 1378). مقصودی در سال (1384) طی تحقیقی در رابطه با خودکارآمدی و کارآفرینی به این نتیجه دست پیدا کرد که کارآفرینان گروه تحقیق وی در مقایسه با افراد عادی مورد تحقیق از خودکارآمدی بالاتری برخوردار بودند (مقصودی،1384).
28) برخورداری ازمنبع کنترل درونی:
یکی از نگرانیهای مهمی که اکثر مردم هنگام تشکیل فعّالیت کارآفرینانه نوپا دارند، این است که آیا انگیزه و توان لازم را، هم در شکلگیری اولیه سازمانی جدید، و هم در اداره و رشد آن دارایند یا خیر. آیا نیاز درونی فرد را به سوی موفق شدن و بردن برمیانگیزاند؟ (هیسرچ و پیترز، ترجمه فیضبخش و تقییاری، 1383). کارآفرینان موفق، به خود ایمان دارند و موفّقیت یا شکست را به سرنوشت، اقبال و یا نیروهای مشابه نسبت نمیدهند. به عقیده آنها شکستها و پیشرفتها تحت کنترل و نفوذ آنها بوده و خود را در نتایج عملکردهایشان مؤثّر میدانند (هورنادی و آبود، 1971 به نقل از احمدپور،1380). مقصودی در سال 1384 طی تحقیقی در رابطه با منبع کنترل و کارآفرینی به این نتیجه دست پیدا کرد که کارآفرینان گروه تحقیق وی در مقایسه با افراد عادی مورد تحقیق از منبع کنترل درونیتری برخوردار بودند (مقصودی،1384). البته بهتر است به جای کنترل درونی از واژه منبع کنترل واقعبینانه (منطقی) استفاده شود. زیرا هم افراد دارای کنترل بیرونی و هم افراد دارای کنترل درونی دیدگاههای تحریف شدهای از واقعیت دارند (ابرین، ترجمه غضنفری،1382).
نباید تصور شود کسی که از منبع کنترل درونی برخوردار است در همه حال همه چیز را به خود بر میگرداند، و توجهی به محیط پیرامون خود ندارد. و یا کسی که منبع کنترل بیرونی دارد همه چیز را به عوامل بیرونی نسبت میدهد. همه افراد هم گرایش به اسناد بیرونی و هم گرایش به اسناد درونی دارند. امّا یک عامل بسیار مهم باعث ایجاد تفاوت میشود. آن عامل تصور خود ما از خویشتن است.
آنچه پیرامون ما رخ می دهد میتوان آنرا به دو دسته تقسیم بندی نمود.
الف- آنچه که مثبت است و برای ما ارزشمند است.
ب- آنچه که منفی است و برای ما زیان بخش است.
افراد در برخورد با مسائل پیرامون خویش برای تبیین وقایع، دوحالت سبک اسناد دارند . یکی حالت آنی و لحظهای که بیشتر از ناحیه عواطف و هیجانات حمایت میشود (پردازش سبک آنی). حالت دیگر پردازش بطی وگام به گام یا تحلیلی است (سبک تحلیلی).
افرادی که خویشتن پنداره قوی دارند، حالت پردازش آنی را برای موقعیت های مثبت در نظر میگیرند در نتیجه در برخورد با موقعیتهای مثبت به طور اتوماتیک آنراجذب میکنند، پس از فروکش کردن هیجان ناشی از موقعیت، سبک تحلیلی وارد عمل میشود. اگرچنانچه، آنچه را که قبلاً پردازش شده صحیح بود آنرا تثبیت میکنند. و چنانچه خلاف واقع بود، آنرا بصورت هدفی قابل دسترس تعریف مینماید، و در نهایت آنرا به دست خواهند آورد. امّا همین فرد در برخورد با مسایل منفی پردازش آنی ندارد بلکه در همان لحظه شروع به اسناد تحلیلی میکنند. اگر چنانچه خود وی در این موقعیت نقش داشته باشد. مسئولیت را میپذیرند، و سعی در جبران آن دارند و اگر چنانچه به یک عامل بیرونی مرتبط باشد، آنرا به عامل مربوطه اسناد میدهند. چنین افرادی حتی در حالتی که اسناد درونی برای مسائل منفی دارند هیچ وقت آنرا به شخصیت خود نسبت نمیدهند، بلکه به رفتارها و نگرشهای خود نسبت میدهند، چون هر یک از اینها قابل تغییر است، لذا فرد تلاش میکند آن را تغییر دهد.
افرادی که خودپنداره ضعیفی دارند حالت پردازش آنی را برای موقعیتهای منفی در نظر میگیرند، در نتیجه در برخورد با موقعیتهای منفی بهطور اتوماتیک آنرا جذب میکنند و به خود نسبت میدهند. و چون در خود توان رویارویی نمیبینند آنرا به عوامل پایدار شخصیتی استناد میدهند و با جملاتی که سراسر یأس و ناامیدی در آن پیدا است، با خود نجوای درونی میکنند. مثلاً من استعداد لازم را ندارم، لیاقت من همین است، و غیره. در این مرحله با توجه به اینکه هیجان منفی پردازش آنی با حالتهای منفی خلقی تلاق پیدا کردهاند، قدرت تحلیل را از فرد میگیرد و در همان حالت باقی میماند. امّا همین فرد در برخورد با مسایل مثبت چون خود را ضعیف و نالایق میپندارد لذا با پردازش آنی منتهی با کمترین هیجان آنرا به عوامل خارج از خود نسبت میدهد و حتی اگر دلیلی پیدا نکند آنرا به شانس و تصادف نسبت میدهد.